مکتب انتظار(4)
شب آخر
دو بیتو یا علی!
هر آن چه رنگِ تعلق مباد بر بَدَنم...مَباد، جامه مَبادا کفن مَبادا سر...
ابن مرجانه روز اول حکومت بر کوفه: (احساس میکنم این مشکل جز با شدّت عمل از میان نخواهد رفت، بدانید که من بیگناه را به جای گناهکار و مردم حاضر را به جای افراد غائِب کیفر خواهم کرد و شما را بر جای خود خواهم نشاند!) تهدید کردن از ابتدای تاریخ یکی از راهکار های مبارزه با حس جوانمردی و آزادگی مردم بوده است؛ به طوری که قرآن نیز همین مسئله را درباره فرعون یادآور می شود: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْض.. یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ (قصص4)فرعون در زمین برتری جویی میکرد وطائفه ای را ضعیف قرار داده بود و پسرانشان را سر میبرید و زنان را نیز به اسارت میبرد. این حربه باعث ایجاد رُعب و وحشت درمیان مردم میشود و فکر قیام را از آنان میگیرد. خطر این عمل در اینست که فکر مردم را راکد کند و نمیتوانند به تغییر یا ایستادگی و مقاومت فکر کنند. ابن مرجانه بدون هیچ درنگی قاصد امام به مردم بصره را به قتل رساند و رفتار مشابه وی با هانی بن عروة و مسلم بن عقیل نیز برای همین امر است که مردم فکر حرکت را از سر خود بیرون کنند...به نخل آویختن میثم تمار نیز برای همین بود...ایجاد رعب و وحشت تنها در مردمی اثر میکند که هنوز حبّ دنیا و دنیا دوستی داشته باشند که اگر مردمی این مسئله را برای خود حلّ کردند و وابستگی به دنیا و آنچه در آن است نداشتند این مردم منتظران واقعی میشوند...چون راه قیام سرباز میخواهد. سرباز یعنی کسی که مهترین امر(سرش) برایش بازی است و در راه هدف برایش ارزشی ندارد..بله حکومت علوی سر باز می خواهد نه سر بار.
بنازم امّ وهب را به پاره ی تن گفت...برو به معرکه با سر ولی میا با سر
نقطه سر خط...
راه همان راه است؛ زمانه همان زمانه؛ و صف بندی ها همان...تنها یک چیز مهم است: انتخاب ما که می خواهیم کلُّ یومٍ عاشورا را چگونه رَغَم بزنیم؟ با عبرت گرفتن از جریان های پیشین و یا تکرار اشتباهات آنها؟ حرکت ما باید چگونه باشد؟ همواره در تاریخ دو جریان به یار گرفتن مشغول بوده اند؛ جریان حق، جریان باطل. و این دو جریان تقابل داشه اند از ابتدا تا انتها و باطل منتظِر یک ضربه نهایی است امّا مانند همیشه جبهه حق نیرو ندارد...هل من ناصِرٍ یَنصُرنی؟...آیا کسی هست مرا یاری کندِ اباعَبدالله در روز عاشورا و هر روز عاشوراست. هر روز دل امام زمان ما از ظلم هایی که در سراسر جهان میشود خون است امّا کسی نیست که ایشان را یاری کند این دنیا ما را به خود مشغول داشته و جبهه باطل نیز در کار است و ما ماندیم و ندای حسین بن علی...ائمه ی ما خود نجات یافته اند ولی خواستار نجات ما نیز هستند ان الحسین...سفینه النجاة...حسین کشتی نجات این امت نام گرفت برای این که نجات دهد مارا ازین گرفتاری ها و با پیروی از وی، حرکت کنیم به سمت امام منتظِرمان...هر روز که به هوای نفس خود پاسخ مثبت دادیم...هرروز که درگیر غرور،کبر،ریا،ربا و...بودیم؛ بدانیم که عاشورا و کربلای دیگری رقم زده ایم بدانیم که حسین درون خود را کشته ایم... مانند کوفیان و الّا نماز و روزه را هم مردم کوفه داشتند، هم مردم شام...
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام...که آفتاب در آورد از کلیسا سر
عقیله غصّه ودرد و گلایه را به که گفت...به چوب، چوبة محمل نه با زبان باسر