امت وسط

کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس

امت وسط

کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس

مجموعه ای از نوشتارهای بنده که برداشت اینجانب از مسائل، با رویکرد اسلامی است
امید است که مورد توجه دوستان قرار گیرد و با انتقادات خود باعث پیشرفت مسائل مطرح شده و نظرات اینجاب شوید.

جهان بینی اسلامی(3)

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ب.ظ

 

نظام عرضی

(در جهان بینی اسلامی علاوه بر نظام طولی که در عالم حکم فرماست و همه معلول ها را به علت العلل می‌رساند نظام عرضی نیز برای جهان متصور است[1] و این نظام شرایط مادی و اعدادی(آماده کردن) بوجود آمدن یک پدیده را تعیین می کند:

(به موجب این نظام است که تاریخ جهان وضع قطعى و مشخّصى پیدا مى‏کند. هر حادثه در مکان و زمان خاصى پدید مى‏آید؛ و هر زمان خاص و مکان خاص، ظرف حوادث معیّنى مى‏گردد.ما معمولًا وقتى یکى از پدیده‏ها را مورد سؤال و تردید قرار مى‏دهیم فقط به خود آن پدیده توجه مى‏کنیم، حساب نمى‏کنیم که آن پدیده در نظام هستى چه جایى و چه وضعى دارد؟ در حالى که هر پدیده‏اى خواه نیک باشد یا بد، معلول یک سلسله علل مخصوص و وابسته به شرایط معیّنى است؛ هیچ‌وقت یک حریق بدون ارتباط به عوامل و حوادث دیگر رخ نمى‏دهد و جلوگیرى از وقوع آن نیز جدا از یک سلسله علل و عوامل، خواه مادّى و خواه معنوى، امکان پذیر نیست. هیچ حادثه‏اى در جهان، «منفرد» و «مستقل» از سایر حوادث نیست، همه قسمتهاى جهان با یکدیگر متصل و مرتبط است. این اتصال و ارتباط، همه اجزاء جهان را شامل مى‏گردد و یک پیوستگى عمومى و همه جانبه را بوجود مى‏آورد. اصل وابستگى اشیاء به یکدیگر، و به عبارت دیگر اصل وحدت واقعى جهان- وحدت اندام وارى- اصلى است که حکمت الهى تکیه فراوان بر آن دارد. اصل وابستگى اشیاء، در حکمت الهى مفهوم جدّى‏ترى پیدا مى‏کند و آن مفهوم «تجزیه ناپذیرى» جهان است...در فلسفه گفته مى‏شود: «کلّ حادث مسبوق بمادّة و مدّة» یعنى هر پدیده‏اى در چهارچوب زمان خاص و مکان خاص واقع مى‏شود. هر پدیده، زمان خاصى و مکان خاصى دارد. ممکن نیست که همه زمانها یا همه مکانها براى یک حادثه، بى‏تفاوت باشد. مشاهدات عینى ما نیز این مطلب را تأیید مى‏کند. وقتى حریقى در یک نقطه جهان واقع شود، در زمان معیّن و مکان معیّن و در ماده خاصّى واقع مى‏شود. وجود حریق به شرایطى بستگى دارد که زمان و مکان آن را تعیین مى‏کنند. خود آن شرایط نیز به نوبه خود زمان و مکان مشخّصى دارند و به علل و عوامل خاصى وابسته هستند. اگر سیر خودمان را دنبال کنیم به این نتیجه مى‏رسیم که سلسله حوادث، مانند حلقه‏هاى زنجیر به یکدیگر متصلند؛ هر حادثه‏اى با حادثه قبل از خود و با حادثه بعد از خود، و به عبارت دیگر هر شیئى با گذشته و آینده خود، بستگى دارد، و این بستگى یک رشته ازلى- ابدى را بوجود مى‏آورد.

جالب‏تر این است که در کاوش عمیق‏تر، بین پدیده‏هایى که در عرض یکدیگر قرار دارند و همزمان انجام مى‏شوند ارتباط و پیوستگى کشف مى‏کنیم. یک کارگر رفوگر، فرشى را رفو مى‏کند و یک طبیب جرّاح، مریضى را تحت عمل جرّاحى قرار مى‏دهد. در نظر سطحى بین این دو کار، هیچگونه ارتباطى دیده نمى‏شود، ولى اگر متوجه شویم که یک آتش سوزى موجب سوختن مریض و فرش هر دو تا بوده است، تصدیق مى‏کنیم که کار جرّاح و رفوگر از یک اصل سرچشمه گرفته است، یک حادثه است که اگر نمى‏بود هیچ کدام از این دو به فعالیت نمى‏افتادند.کار همه انسانهایى که از یک پدر بزرگ به وجود آمده‏اند، به وجود آن پدر بزرگ در زمان و مکان خاص خودش مربوط مى‏گردد و بالنتیجه کار همه این انسانها نیز وابسته بهم خواهد بود.

حادثه جدا شدن زمین از خورشید، نقطه مشترک همه کارها و حرکاتى است که در روى زمین انجام مى‏گیرد. اگر آن حادثه نمى‏بود، هیچیک از حوادث دیگر زمین نمى‏بود. وجود آن حادثه سبب شده است که حوادث دیگر هم به دنبال آن بوجود آید.

در فلسفه، اصطلاحى هست تحت عنوان «وجوب بالقیاس» و «امکان بالقیاس».مورد این اصطلاح این است که وقتى یک حادثه را با یک حادثه دیگر مقایسه مى‏کنیم، اگر با فرض وجود حادثه اول، وجود دیگرى ضرورى باشد مى‏گوییم حادثه دوم نسبت به حادثه اول «وجوب بالقیاس» دارد، ولى اگر با فرض حادثه اول، وجود و عدم حادثه دوم هر دو تا ممکن باشد مى‏گوییم حادثه دوم نسبت به حادثه اول «امکان بالقیاس» دارد.

در نظر سطحى، چنین پنداشته مى‏شود که بین برخى از حوادث و حوادث دیگر «وجوب بالقیاس» است و مواردى هم هست که بین دو حادثه هیچگونه رابطه ضرورى نیست و بین آنها «امکان بالقیاس» حکمفرما است؛ ولى در نظر دقیق‏تر مى‏یابیم که‏ بین هر دو حادثه «وجوب بالقیاس» حکومت مى‏کند و «امکان بالقیاس» تحقق خارجى ندارد، زیرا همه حوادث بالاخره در یک «علّت رأس» اشتراک دارند و چون بین هر علت و معلولى رابطه ضرورت وجود دارد، بین همه حوادث، ضرورت حکمفرماست.

قانون علیّت

اصولى که اثبات این پیوستگى ضرورى و عمومى بر آن متکّى است از این قرار است:

1. قانون علّت و معلول عمومى.

2. ضرورت علّت و معلول.

3. سنخیّت علّت و معلول.

4. جهان هستى، همه به یک علّت العلل منتهى مى‏شود.

اصل اول، همان قانون پایه و بدیهى‏اى است که همه علوم به آن اتکاء دارند و انکار آن، مستلزم انکار همه چیز و غرق شدن در غرقاب سوفسطائى‏گرى است.

اصل دوم، مبیّن این حقیقت است که هر معلول، وقتى بوجود مى‏آید که نه تنها علت او موجود باشد بلکه از ناحیه وجود علت، ضرورت پیدا کرده باشد. مادامى که وجود یک معلول از ناحیه علت خود ضرورى نگردد محال است که آن معلول بوجود آید، و بالعکس، وقتى که علّت تامّه یک شى‏ء، محقّق شد، وجود معلول را ایجاب مى‏کند، و در این صورت موجود نشدن معلول محال است. از این اصل نتیجه مى‏شود که هر چیزى که موجود شده، وجودش ضرورت داشته است و هر چیزى که موجود نشده، عدمش ضرورت داشته است.

اصل سوم، ارتباط مشخّص علّت و معلول را تضمین مى‏کند و نتیجه مى‏دهد که هیچ علتى نمى‏تواند بجاى معلول خودش، معلول دیگرى را بوجود آورد، و هیچ معلولى نیز ممکن نیست از غیر علّت خودش بوجود آید.

از این سه اصل، نتیجه مى‏شود که جهان یک نظام قاطع و غیر قابل تبدیلى دارد؛ و با ضمیمه شدن اصل چهارم که همان اصل «توحید مبدأ» است، ارتباط و پیوستگى قاطع و عمومى بین همه حوادث جهان استنباط مى‏گردد.[2]

از توضیحات مشخص شد که نظام هستی یک نظام علت و معلولی کامل است که تخلف از آن امکان پذیر نیست و اگر برای مثال علت های پدیده ای محقق شد آن پدیده بذون تخلف محقق خواهد شد و برای این امکان تخلف نیست. نظام نظام کاملی است که وجود آن را اراده فیاض علی الاطلاق وجود آورده و هیچ نقصی و منع فیضی از طرف مقابل نیست. گفتیم که نظام هستی یک نظام عادلانه است اما این نکته نیز باید مورد توجه واقع شود که عدل الهی با عدل بشری متفاوت است عدل الهی حقیقی است. عدل یعنی اعطاء کل ذی حق حقه این عدل برای انسان است چرا که او با انجام این عدل کمال می یابد و از نقص به سمت کمال پیش می‌رود در حالی که انجام چنین چیزی برای واجب الوجود بالذات حسن نیست زیرا که وی نقصی ندارد تا بخواهد از نقص به سمت کمال پیش رود و  عدل همان نظامی است که خداوند ایجاد کرده  و هرچه نیاز بوده است به این جهان داده است.(( عدل الهى در نظام تکوین...یعنى هر موجودى، هر درجه از وجود و کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت مى‏کند. ظلم یعنى منع فیض و امساک جود از وجودى که استحقاق دارد. ))[3]که با تنها این تعریف است که درباره ی ذات اقدس الهی مورد قبول است و الّا سایر تعبیرها تنها در زندگی بشری و وجود هایی که در عرض یکدیگر قرار می گیرند قابل قبول است.

انسان شناسی:

(انسان در جهان‌بینی اسلامی داستانی شگفت دارد . انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می رود نیست این موجود از نظر قرآن ژرف تر و مرموز تر از این است که بتوان در چند کلمه تعریف کرد. انسان خلیفه خدا در زمین است و تمام جهان برای وی خلق شده است به طوری که در آیه هم آمده است ِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة [4]و از طرفی هم بیشترین ظرفیت علمی را داشته است و وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها[5] و اینکه در ابتدای خلق تمامی چیز ها را به او یاد داده است و به وی دستور داده که به فرشتگان آموزش دهد. او فطرتی خدا آشنا دارد و به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد.)[6]
در جهان بینی اسلامی نه تنها زمین و این دنیا بلکه تمام خلایق طفیلی وجود مقدس انسان کامل است و علت تمامی انسان ها وجود انسان کامل است و انسان کامل علت وجودی ماست و باید به آن برسیم و کمال را به ما نشان می دهد. جهان‌بینی اسلامی به صورت جامع و کامل انسان را در نظر می‌گیرد و هیچ یک از استعدادها و امیال او را بیهوده نمی داند. کمال انسان در توازن و تعادل اوست یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون(آن وقت انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطّل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد که علما میگویند اساسا حقیقت عدل به توازن و هماهنگی بر میگردد.)[7]و در حقیقت هم همین است که خالق انسان را اگر خالقی حکیم فرض کنیم هر استعدادی را که در انسان نهاده است باید برایش پاسخی مطلوب در نظر گرفته باشد و هیچ یک از استعدادهای ما نباید در موردی مورد اهمال واقع شده یا تضعیف شود. البته نیاز به توازن نیز دارد و پرداختن به یک استعداد و رشد بیش از حد آن (مانند پرداختن به بعد معنوی اسلام در قرون گذشته ) مانع از کامل شدن و رسیدن به هدف باری تعالی از خلقت ورشد حداکثری است به نحوی که ائمه اطهار(علیهم صلوات الله)نیز همواره سعی در طراز کردن جامعه خود می نموده اند و اگر در زمانی جامعه به خروج از معنویت مایل میشد (مانند عصر امام سجاد(ع) ایشان سعی در بازگرداندن قطار جامعه به ریل معنویت داشته اند واگر در زمانی دیگر به سمت ترک دنیا و صوفی مآبی منحرف می گشت ایشان سعی در نشان دادن کار و تلاش و تکاپو برای مایل شدن به سمت دنیا داشتند.

در قرآن برای انسان ماهیت از اویی به و به سوی اویی در نظر گرفته شده است ...آیه ی إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون  [8]اشاره به همین موضوع دارد. که در قوس نزول و خلقت و آمدن ما به این زمین مرحله ی از اویی به وقوع پیوسته است و ما اکنون در این جهان در مرحله ی به سوی اویی هستیم و باید تلاش کنیم که خود را به کمالات و همان انسان کامل نزدیک کنیم. آیات دیگری نیز بر ملاقات صعودی انسان دلالت می کند مانند یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ [9]که این آیه نیز از ملاقاتی حتمی خبر می دهد و مارا آگاه می سازد که ملاقاتی در پیش داریم. البته در ادامه در بخش معاد به قوس صعودی و آینده ی انسان بیشتر می پردازیم.

(اسلام برای انسان  دو خود در نظر میگیرد که یک خود آن ممدوح و در اعلی اعلیین است و خود دیگر مذموم و در اسفل السافلین است)[10]یک خود عالی داریم که باید در پی پرورش آن و به کمال رساندن آن باشیم و رشد، تعالی و رسیدن به هدف ما در پرتو این صورت می گیرد و یک خود دانی که مورد ذم قرآن نیز همین خود دانی است:

او بسیار ستمگر و بسیار نادان است[11].

او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است[12].

او آنگاه که خود را مستغنى مى‏بیند طغیان مى‏کند[13].

او عجول و شتابگر است[14].

چگونه است؟ آیا انسان از نظر قرآن یک موجود زشت و زیباست، آن هم زشتِ زشت و زیباى زیبا؟

آیا انسان یک موجود دو سرشتى است: نیمى از سرشتش نور است و نیمى ظلمت؟ چگونه است که قرآن، هم او را منتها درجه مدح مى‏کند و هم منتها درجه مذمت؟!

حقیقت این است که این مدح و ذمّ، از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتى است: نیمى از سرشتش ستودنى است و نیم دیگر نکوهیدنى؛ نظر قرآن به این است که انسان همه کمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلى وصول انسان به کمالاتى که بالقوّه دارد «ایمان» است. از ایمان، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا برمى‏خیزد. به وسیله ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس امّاره خارج مى‏شود و به صورت یک ابزار مفید درمى‏آید.
پس انسان حقیقى که خلیفةاللَّه است، مسجود ملائکه است، همه چیز براى اوست و بالاخره دارنده همه کمالات انسانى است، انسانِ بعلاوه ایمان است نه انسانِ منهاى ایمان. انسانِ منهاى ایمان، کاستى‏گرفته و ناقص است. چنین انسانى حریص است، خونریز است، بخیل و ممسک است، کافر است، از حیوان پست‏تر است.
در قرآن آیاتى آمده است که روشن مى‏کند انسانِ ممدوح چه انسانى است و انسانِ مذموم چه انسانى است.
از این آیات استنباط مى‏شود که انسانِ فاقد ایمان و جدا از خدا انسان واقعى نیست. انسان اگر به یگانه حقیقتى که با ایمان به او و یاد اوآرام مى‏گیرد بپیوندد، دارنده همه کمالات است و اگر از آن حقیقت یعنى خدا جدا بماند درختى را ماند که از ریشه خویشتن جدا شده است. ما به عنوان نمونه دو آیه را ذکر مى‏کنیم:

وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر[15]

سوگند به عصر، همانا انسان در زیان است، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کرده‏اند.

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[16].

همانا بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى جهنم آفریده‏ایم (پایان کارشان جهنم است)، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمى‏کنند، چشمها دارند و با آنها نمى‏بینند، گوشها دارند و با آنها نمى‏شنوند. اینها مانند چهارپایان بلکه راه گم‏کرده‏ترند.[17]

حقیقت وجودی انسان همان حرکت به سمت خوبی هاست و دوری از بدی ها و ملاک برتری میان انسان ها نیز در جهان‌بینی اسلامی سه چیز است: تقوا[18]، علم [19]و جهاد در راه خدا[20]و هر گونه امتیازی غیر از این ها برداشته شده است.



[1] زیرا در صورت وجود نظام طولی وعدم وجود نظام عرضی تماما موضع گیری های جهان‌بینی عوض می‌شود برای مثال اگر در جهان‌بینی نظام عرضی را نداشته باشیم تمام اشیاء و موجودات را مجبور به وقوع تمام افعال می دانیم و دیگر اختیار معنایی نخواهد داشت و این سبب ایجاد مسائلی دیگر می‌شود...

[2]مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏1، ص: 132-135

[3] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى    ج‏1  ص  82

[4] سوره بقره آیه 30

[5] سوره بقره آیه 31

[6] انسان در قرآن،مرتضی مطهری، 1391 ،ص7

[7] انسان کامل،مرتضی مطهری، 1391،ص33

 

[8]سوره بقره آیه 156

[9]سوره انشقاق آیه 6

[10] انسان در قرآن،مرتضی مطهری،1391،ص 14 و 15

[11]سوره احزاب آیه 72

[12] سوره حج آیه 66

[13] سوره علق آیه 6 و 7

[14] سوره اسراء آیه 11

[15] سوره عصر

[16] سوره اعراف آیه 179

[17]مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏2، ص: 275

 

[18]سوره حجرات آیه13: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر

[19]سوره زمر آیه 9: ِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون

[20] سوره نساء آیه 95: ْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیما

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی