مکتب انتظار(3)
ما و قصه کربلا...هر واقعه ای را امامان ما رقم میزنند می تواند برای ما سرمشق و الگویی باشد برای درس گرفتن... لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ(احزاب21)…ما باید از معصومین سرمشق بگیریم برای حرکت خودمان و دوری از پرتگاه ها...از طرفی امام و حجت خدا همیشه در میان مردم است،..
پس ما باید... از مردم آن زمان نیز عبرت بگیریم که مانند آن ها حرکت نکنیم. که اگر حرکت کردن آن ها درست بود این اتفاقات برای امامان ما نمی افتاد و پرچم حکومت در دست صاحبش بود...خداوند درقرآن،مکرر ما را دعوت به تفکر و گرفتن عبرت از پیشینیان کرده است و به پیامبر دستور داده که: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون(اعراف 176) قصه ها را برای آن ها تعریف کن باشد که تفکر کنند در این ها. و بدیهی است که تفکر باید منجر به عمل شود وگر نه مانند بار کردن کتاب است بر دوش حمار...! واقعه ای به این بزرگی برای ما چه عبرت هایی دارد؟ مگر کجای کار بهترین مردم(!) آن زمان اشتباه بود که نتوانستند حتی جان امام خود را نجات دهند؟ و اهل بیت آن امام به صورت اسیر وارد شهرشان شدند؟کدام قسمت نقشه ی شیعیان اشتباه بود که افرادی 20 سال منتظر قیام امامشان وطلوع صبح بودند ولی هنگام فجر نمازشان قضا شد و تنها انگشت حصرت به دهان گرفتند؟به راستی شاید ما نیز مانند آن ها باشیم! که اگر جان امام زمانمان را میتوانستیم حفظ کنیم حداقل ایشان در غیبت نبودند(حکومت بر جهانیان و ...را بگذریم.)
مردم کوفه بهترین مردم زمان خود...!
سرزمین پهناور اسلام در آن زمان سه بخش مهم داشت که تاثیرگذارترین مناطق زمان خود بودند که هر تصمیمی در این سه منطقه انجام گرفته میشد سایر مناطق ازین ها پیروی میکردند. حجاز، کوفه و شام. شام از طرف عمر از ابتدا به دست یزید بن ابوسفیان سپرده شد و پس از وی نیز به برادرش معاویه رسید. مردم این منطقه همواره دین خود را از بنی امیه دریافت کرده بودند و اسلام را حرف اینها میدانستندو تحت تبلیغات شدید دستگاه معاویه با علی(ع)نیز جنگیده بودند و بغض اهل بیت را داشتند. حجاز نیز در بیخبری کامل به سر میبردند به طوری که نخبگان این سرزمین از شهید شدن امام حسین(ع)بسیار تعجب کرده و افرادی را برای اطلاع از وضع یزید به سرکشی به دستگاه وی فرستادند. همچنین در حجاز جریانهای مخالف ائمه مانند عبدالله بن زبیر نیز فعالیت میکردند، لذا شرایط برای فعالیت اهل بیت فراهم نبود. تنها کوفه باقی ماند که از ابتدای امر همراهی خود را با اهل بیت ثابت کرده بودند و در میان ایشان بسیاری از شیعیان اهل بیت زندگی می کردند و از طرفی نیز تنها این مردم بودند که برای امام دعوت نامه فرستادند...چند هزار دعوت نامه...و حتی با قاصد امام نیز بیعت کرده و خود را آماده قیام میکردند...همانطور که گفتیم20 سال...و اینکه امام کوفه را انتخاب کرد خود دلیلی بر بهترین بودن آن ها است...آری مردم کوفه بهترین مردم زمان خویش بودند. اما چه شد که امام خود را تنها گذاشتند؟ و به امام خود نرسیدند؟
برادر و پسر عمو!
(من برادر و پسر عمویم را که مورد اطمینان من است به سوی شما فرستادم، اگر او برای من بنویسد که ... به زودی بسوی شما حرکت خواهم کرد ان شاء الله). فرستاده را برای تشخیص میزان آمادگی میفرستند و حضرت از مسلم پرسیده بود که آیا این ها توانایی تحمّل سختی های حکومت علوی را دارند یا نه؟ که مسلم در جواب نوشت که هجده هزار بیعت کرده اندو درآمدن شتاب کنید ولی گویا جواب نامه امام در تربیت چندین ساله این ها نهفته بود و کسی جز امام نمیدانست که تحمّل بار حکومت علوی تنها با صبر و بصیرت ممکن است، الا و لا یَحمِلُ هذا العَلَم الّا اهل البَصَر والصَبر و عجله برای این موضوع کار ساز نیست(چه مفهومی در معنای صبر نهفته است برای نیروسازی؟؟) امّا شیطان بیرونی و درونی بیکار نمی نشیند تا شما حرکت خود را به راحتی انجام دهی و از طرفی شاید شیطان نیز مامور امتحان های الهی است. الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا (ملک 2)بله ! پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفرید تا مارا آزمایش کند که چه کسی بهتر عمل می کند! در ادامه یادداشت ها سعی بر اینست که نشان دهیم چگونه شیطان در حوزه اجتماع میکوشد مانع پیش رفتِ راهِ حق شود. محورهای عملیاتی جریان باطل در این حوزه ها است:1.ایجاد اختلاف میان گروه ها 2.شکنجه،کشتار و سرکوبی مردم(تهدید=همه گزینه ها رویمیزاست)3.تطمیع(دنیا طلبی)4.تهدید 5.شست وشوی مغزی مردم(تبلیغات)؛ که همه این موارد درزمانه ی ما نیز رخ میدهد و اگر هشیار نباشیم داستان ما نیز همان داستان مردم کوفه خواهد بود...
هر آن چه رنگِ تعلق مباد بر بَدَنم...مَباد، جامه مَبادا کفن مَبادا سر...
ابن مرجانه روز اول حکومت بر کوفه: (احساس میکنم این مشکل جز با شدت عمل از میان نخواهد رفت، بدانید که من بیگناه را به جای گناهکار و مردم حاضر را به جای افراد غائب کیفر خواهم کرد و شما را بر جای خود خواهم نشاند!) تهدید کردن از ابتدای تاریخ یکی از راهکار های مبارزه با حس جوانمردی و آزادگی مردم بوده است به طوری که قرآن نیز همین مسئله را درباره فرعون یادآور می شود: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْض.. یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ (قصص4)فرعون در زمین برتری جویی میکرد وطائفه ای را ضعیف قرار داده بود و پسرانشان را سر میبرید و زنان را نیز به اسارت میبرد. این حربه باعث ایجاد رعب و حشت درمیان مردم میشود و فکر قیام را از آنان میگیرد این خطری که دارد ازین لحاظ است که فکر مردم را راکد کند و نتوانند به تغییر یا ایستادگی و مقاومت فکر کنند. ابن مرجانه بدون هیج درنگی قاصد امام به مردم بصره را به قتل رساند و رفتار مشابه وی با هانی بن عروة و مسلم بن عقیل نیز برای همین امر است که مردم فکر حرکت را از سر خود بیرون کنند...به نخل آویختن میثم تمار نیز برای همین بود...ایجاد رعب و وحشت تنها در مردمی اثر میکند که هنوز حبّ دنیا و دنیا دوستی داشته باشند که اگر مردمی این مسئله را برای خود حل کردند و وابستگی به دنیا و آنچه در آن است نداشتند این مردم منتظران واقعی میشوند...چون راه قیام سرباز میخواهد. سرباز یعنی کسی که مهترین امر برایش بازی است و در راه هدف برایش ارزشی ندارد..بله حکومت علوی سر باز می خواهد نه سر بار.
تفرقه بیانداز و حکومت کن!
تفرقه انداختن از شیوه های تمامی حکومت های ظالم در طول تاریخ است برای خرد کردن قدرت مردمان زیر دست...زیرا که آن ها میدانند که اگر ملتی با هم متحد شوند هیچ قدرت زورگویی توانایی مقابله، استثمار و استعمار آنها را ندارد. امروزه هم همین گونه است آمریکا هم از لحاظ ثروت قدرت نظامی و جمعیت یکی از بهترین کشور های جهان است ولی خود با 30 کشور دیگر متحد میشود(پیمان ناتو) ولی همواره سعی در کوچک تر کردن کشور های سایر مناطق دارد. ابن زیاد و یزید هم به همین گونه سعی در اختلاف افکنی در مسائل مختلف داشتند...ابن زیاد افرادی را مسئول این کار کرده بود که میان کسانی که با مسلم خروج کرده بودند اختلاف انداخته و هر یک را به بهانه ای از میدان به در کنند. زیرا نکته اساسی این است که امثال ابن زیاد(جبهه استکبار)نمیخواهند، تمامی افرادی که دل در گرو جبهه حق دارند از راه برگشته و برای آنها فعالیت کنند بلکه عده ای تنها ساکت و بیکار بنشینند کافی است.اشتباه خواص و عوام مسلمان نیز همین بود که آن موقعی که باید متحد نشده و حرف حق را نزدند و موقع حرف زدن سکوت کردند.برای ابن زیاد همین کافی بود که امثال سلیمان صرد ساکت بمانند و حرفی نزنند؛ آنها به خوبی میدانستند که چگونه ازین سکوت استفاده کرده و آن را به ضرر جبهه حق تمام کنند.اگر هانی، مختار،سلیمان و...همگی تنها دستگیر شدند و حتی مسلم نیز تنها ماند به دلیل بی بصیرتی خواص بود که اگر اینها با هم میبودند حداقل دستگیر کردن آن ها برای حکومت سخت تر بود...
خود را به امام برسانید...
برای ما اینگونه جا اندخته اند که ما منتظِریم و انتظار داریم که حضرت حجت(عج) باید از پرده غیبت برون آید...آن هایی که در زمان قیام حسین(ع) منتظر خروج ورسیدن حضرت به خودشان شدند چیزی جز حسرت عایدشان نشد. امثال سلیمان صرد که منتظر رسیدن حضرت سیدالشهداء به کوفه شدند کم نبودند که در نهایت هم به قیام نرسیدند؛ شما حال اینها را با امثال مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر مقایسه کنید که آنها نیز در کوفه به سر میبردند امّا وقتی شرایط جامعه خود را مناسب برای حرکت به سمت قیام ندیدند خود را به امام رسانده و در رکابش قرار گرفتند.اصل دراین است که امام منتظر ماست نه اینکه ما منتظر امام باشیم همه چیز از ناحیه وی کامل است ما هستیم که باید حرکت کنیم ماییم که باید توان حرکت را در خودمان ایجاد کنیم و اگر اینگونه نباشد کارهای قیام روی زمین می ماند همانگونه که امروزه بر زمین است. کل یوم عاشورا شاید به همین معنا باشد. اگر حسین زمان ما امرز نیز قیام کند همان عاشورا اتفاق می افتد و همان صحنه هاست...اینکه ما همواره می گوییم که یا لیتنا کنا معکم...در همین نظام فکری معنایش اینست که مگر راه کربلا بسته شد و همان عاشورا یک روز بود که دیگر در تاریخ مثل ندارد؟ اگر ما توان حفاظت از امام زمانمان را داشتیم حداقل این بود که ایشان ظاهر بودند(اگر چه حکومت جهانی نداشتند) حضرت اباعبدالله نیز از مدینه و مکه برای نحات جان خودشان خارج شدند ولی شیعیان حضرت نتوانستند جان ایشان را در مقابل مستکبران حفظ کنند. امروز هم همان قضیه است....