عهدنامه مالک اشتر
بسم الله الرحمن الرحیم
جستاری در نامه ی امام علی (ع) به مالک اشتر با رویکرد اخلاقی
به جای مقدمه:
نامه 53 نهج البلاغه که نامه ای از امام علی(ع) به مالک اشتر است و به عهدنامه مالک معروف شده؛ یکی از زیباترین نقاط این کتاب
گرانبهاست. نه تنها این عهدنامه طولانی ترین نوشته ی این کتاب است بلکه از حیث بلاغت و معانی جزء شاخص ترین قسمت های این کتاب ارزشمند به حساب می آید. این عهد نامه را هر کسی برای یک بار هم که بخواند و در هر سطح سوادی که باشد به این نکته پی میبرد که بسیاری از مشکلات موجود در زندگیاش بخصوص مشکلات اجتماعی از عمل نکردن به دستورات موجود در این نامه به وجود آمده است.
اکثر مضامین این نامه به مسائل اخلاقی مرتبط است و میتوان مضامین را به دو دسته تقسیم کرد:
1.مضامینی که تنها مربوط به حکومت داران میشود.
2.مضامینی که مرتبط به زندگی فردی تک تک ما میتواند باشد.
گرچه مضامین مربوط به اخلاق حکومت داری در اوج معنی و بلاغت است و کمتر منظومه ی سیاسی را میتوان یافت که روابط بین حاکم و محکوم (یا مردم) را به این صورت ترسیم کرده باشد، اما در این یادداشت سعی بر این است که به مضامین دسته ی دوم(یعنی اخلاق فردی) پرداخته شود.
..کسانی که یک بار نهج البلاغه را خوانده باشند به سرعت در می یابند که در بعضی قسمت ها حضرت مانند یک تارک دنیا و زاهد که سال هاست از دنیا فاصله گرفته، صحبت میکند و در بعضی هیبت یک فرمانده جنگی غیور و خشمناک را دارد و در جای دیگر مانند پدری مهربان به نصیحت پسر پرداخته است به طوری که اگر کسی قسمتی از این خطبه یا حکمتها را بخواند نمی تواند تصوّر درستی از شخصیت امام(ع) داشته باشد. لکن این نامه می تواند تا حدودی جامع الاضداد بودن امام را روشن سازد. از شروع نامه شما با یک نامه عابد کامل روبرو میشوید اما در ادامه متوجه این خواهید شد که گویا با فردی که سالهاست مشغول حکومت داری است و تجارب زیادی را در این امر کسب کرده مواجه هستید.
به هر حال خواندن این نامه را به تمامی دوستداران حضرت توصیه میکنم که ما همگی باید مالک اشتری برای حضرت باشیم و نکته ی اصلی اخلاقی نامه هم در این امر مشخص میشود که حضرت این نامه را تنها برای مالک ننوشته، بلکه همه ی ما مخاطب این نامه هستیم.
متن و حاشیه ها:
عبودیت:
این فرمانی است که بنده ی خدا علی امیر مومنان در پیمان خود به مالک بن حارث اشتر ابلاغ کرد ...
حضرت علی در همین ابتدا ی نامه به عبودیت خود نسبت به پروردگار عالم اشاره کرده است که این برای همه ما باید سرمشق و الگو قرار گیرد. عبودیت که رمز تمام اعمال یک انسان موحد است باید در تمامی شئون حیاتش مورد توجه باشد، حتی در موضعی که از مکان یک فرمان ده به یک زیر دست می نویسد و حکم میکند کما اینکه در جلوتر خود حضرت آنجا که به مالک توصیه میکند که حواست باشد باز هم این امر را یادآور میشود که بالاتر از منِ علی، هم کسی هست که مراقب من است والله فوق من ولّاک. و نکته بسیار مهمی است که عبودیت باید در تمامی شئون زندگی ما جاری باشد همانطورکه استاد شهید مطهری میفرماید؛ ملاک اخلاقی بودن هر عملی این است که آیا آن فعل در راستای عبودیت است یا این مانع عبودیت...پس امام این الگورا برای ما فراهم ساخته که در اجتماعی ترین کارها نیز همواره به خود ودیگران یادآور شویم که ما بنده ی خداییم و این یادآوری باعث میشود که یاد خدا برای ما زنده شود و همواره مراقب اعمال خود باشیم و در تصمیم گیری ها خدا را نیز در نظر بگیرم خوب است که از این به بعد هر گاه خواستیم بر کسی خشم گرفته یا او را مورد عتاب قرار دهیم در پیامک یا تلفن یا... ابتدا یادآور شویم که ما بنده ی خداییم و این بندگی شاید مانع این کار ما شود البته این کار به قدری از زندگی ما دور شده است که بسیار غیر عادی به نظر میآید ولی حداقل برای شروع خوب مینماید که به خودمان هم که شده یادآوری کنیم...
اورا فرمان میدهد به تقوای الهی و مقدم داشتن طاعت خدا بر هر کاری و پیروی از آنچه خداوند در کتاب خود بدان فرمان داده از واجبات و سنت های خود که کسی جز به پیروی از آنها به سعادت نرسد و جز با انکار و ضایع کردن آنها به شقاوت نیفتد.
در این جا هم باز حضرت به فلسفه عبودیت اشاره کرده است که اگر انسان در هر کاری ابتدا طاعت خدا را در نظر بگیرد به سعادت که هدف تمامی ما از زندگی کردن است میرسد و این خود باعث گم نشدن انسان در سرای غفلت میشود و تمام اعمال خودرا باید بر این اساس انجام دهیم که سعادت و شقاوت ما در گرو این است که به واجبات عمل کنیم و سنت هایی را که از ائمه اطهار و پیامبر برای ما بجا مانده، پیروی کرده و آنها را ضایع نکنیم.
...و باید که خدای سبحان را با دل و دست و زبان یاری کرد زیرا خداوند یاری هرکس که یاریش کند و عزت هر کس که اورا عزیز بدارد خود بر عهده گرفته است.
در جای دیگر از نهج البلاغه حضرت به این نکته اشاره دارد که امر به معروف و نهی از منکر سه درجه و نوع دارد که هر کدام به صورتی است. اگر انسان توانست با دست
(منظور: عملی بودن امر به معروف ونهی از منکر عملی) این فریضه را انجام دهد باید با به این کار اقدام کند ولی اگر نتوانست با زبان باید جلوی وقوع منکری را بگیرد یا به معروفی امر کند و اگر باز هم نتوانست یا شرایطش نبود حداقل این باشد که در قلب خود به این عمل راضی نباشد و اگر در قلب هم به انجام اینکار راضی باشد مانند اینست که آن کار را انجام داده است مانند اینکه کسی غیبت را بشنود و عکس العملی از خود بروز ندهد. این را حضرت در جملات به تمامی کارها (نه فقط امر به معروف ونهی از منکر) تعمیم میبخشد و این نکته ی ظریف را بیان میکند... به هر گونه که میتوان باید خداوند را یاری کرد.یاری خدا هم به معنای یاری دین خداست کما این که در آیه ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم آمده؛ و این امر یکی از مهم ترین ارکان زندگی هر فرد شیعه را باید باشد که همواره در یاری دین خدا بوده و تمامی امکانات را در این راه بسیج کند...که در ادامه ی سخن حضرت خود به این نکته اشاره کرده و همان آیه را برای انسان یادآور میشود که خداوند قول یاری داده به کسانی که در راهش قیام کنند و با هر آنچه که دارند به یاری دین خدا بپردازند.
و هر کس که به یاری خدا و دینش شتافته گویا به گونه ای خدا را عزیز داشته و این هم مایه ی این است که خداوند او را عزیز بدارد و باز اشاره دارد به آن آیه که هرکس عزت میخواهد عزت برای خداست و پیامبر و مومنین...ایمان؛ مایه ی عزت است و با اندکی تامل روشن میشود که همان است که انسان باید طاعت خدارا بر هر کاری مقدم بدارد و اگر اینگونه باشد خدا نیز اورا در کارهایش یاری میکند و او را عزیز میگرداند.
گوش نکردن به فرمان های نفس:
اورا فرمان میدهد که نفس خود را هنگام شهوت ها در هم شکند و امره ان یکسر نفسه من الشهوات و آن را از طغیان ها بازدارد فان النفس امره بالسوء الا ما رحم الله...
الله اکبر از این جملات...! حضرت همه ی ما را فرمان میدهد که نفس خود را در مقابل شهوات بشکنیم و این امر مهمی است که انسان در مبارزه ی با نفس بکوشد چه این شهوت، شهوت مقام باشد، چه شهوت خوردن زیاد، چه شهوت جمع کردن مال باشد(که بخل نامیده میشود). همه ی ما باید بتوانیم در مقابل شهوت ها مقابله کرده و به حرف نفس خود گوش ندهیم...و در این نکته هم توجه به حرف یوسف پیامبر الزامی است که رحمت الله است که ما میتوانیم در مقابل شهوات مقاومت کنیم و اگر این رحم نباشد ما ناتوانیم چنانکه در دعای کمیل هم حضرت به این نکته اشاره دارد که قضای الهی باید اجازه ی گناه کردن را به ما بدهد و نکته ی دیگر هم این که شاید در ابتدا نفس انسان امر هایش بد ننماید ولی در نهایت به بدی منجر خواهد شد و نباید انتظار داشته باشیم که ناگهان نفسِ ما، مارا به قتل نفس امر کند، خیر! اینگونه نیست نفس از امرکردن به بدی ها ی کم شروع میکند.
رعایت انصاف:
و الناس ینظرون فی امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور ولاة قبلک و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم..
ما همواره باید توجه داشته باشیم که هر چه را برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم و هرچه را برای خود نمی پسندیم برای دیگران نپسندیم. اگر دوست نداریم مردم پشت سرِ ما حرف بزنند ما هم پشت سر آنها حرف نزنیم. اگر میخواهیم کسی را نقد کنیم باید به جنبه های مثبت آن شخص نیز بپردازیم همانگونه که دوست داریم در نقد کار ما به جنبه های مثبت کار ما پرداخته شود و همین طور است اگر به مقامی در اداره ای یا ریاستی در جایی رسیدیم همانطور که اگر خودمان وقتی به اداره ای میرویم انتظار داریم کار ما به نحو احسن انجام شود، سعی کنیم که کار خود را در اداره به نحو احسن انجام دهیم...و همین گونه است در مسائل حکومتی...
و نیکو کاران را از آنچه خداوند در زبان مردم از ایشان جاری میکند میتوان شناخت...
اگر شخصی تمام انرژی خود را به دور از حاشیه ها برای خدمت به مردم بگذرد بدون شک کردم هم در مدح و ثنای او کم نمیگذارند؛ ولو اینکه نتوانند خواسته های او را اجابت کنند یا مانند ا زندگی کنند اورا دوست خواهند داشت. البته اینجا باید به جو سازی های رسانه ای و گول زدن مردم هم باید توجه داشت چه اینکه خود حضرت را نیز چندین سال بر روی منبر ها لعن میکردند و چه دروغ ها که به وی نسبت نمی دادند ولی آنچه در آخر میماند حق است و باطل رفتنی است که معاویه با هزینه های هنگفت سعی کرد نام علی را از تاریخ حذف کند یا وی را بد نام کند نه تنها نتوانست بلکه پس از مدت کوتاهی بدنامی تنها برای معاویه باقی ماند و علی ان گونه که بود نمایان شد.
محبّت:
و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم انهم صنفان : اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق...
چقدر زیباست که اگر آدمی به تمامی امور به این صورت نگاه کند و اینگونه بیاندیشد...دلت را در هاله ی مهربانی نسبت به مردم قرار ده...که آنها دو دسته اند یا با تو در دین برادر ند یا این که آفریده ای مانند تو هستند و این را نیز باید توجه داشته باشیم که توجه به این موضوع تنها مربوط به حکام نیست و اگر این امر در اجتماع اجرا شود چه میزان از دعواها و مشکلات اجتماعی برطرف میشود و همواره مردم در هر جایگاهی باشند، سعی در خدمت کردن به یکدیگر خواهند کرد...همان طورکه از آیت الله فاضل لنکرانی(ره)نقل شده است که خدمت به مردم بعد از انجام واجبات و دوری از محرمات؛ مهمترین راه های وصول به پروردگار است...به راستی جامعه ای را به اینگونه تصور کنید...آیا در این جامعه کسی بر کسی خشم بیجا می گیرد؟ آیا در این جامعه کسی از روی عصبانیت دیگری را به قتل میرساند؟
حرص و بخل:
با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیرا حرص و طمع را در چشم تو میآرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلتهایی گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد...
..اگر چیزی میبخشی، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع میکنی، باید که منع تو با مهربانی و پوزش خواهی همراه بود...
این یکی از نکته های مهم زندگی است که انسان همواره افراد خوب را برای دوستی انتخاب کند که این دوستی باعث شود انسان رشدکند نه اینکه به عقب باز گردد و چون انسان همواره سر دوراهی ها قرار دارد و اطرافیان در تصمیم گیری های وی تاثیر میگذارند حداکثر تلاش باید برای این باشد که انسان با آدم هایی که بخل در آنها وجود دارد مشورت نکند که مبادا اورا از کار نیک باز دارند ... و نکته ی دیگری که در این سخن؛ این که در کتاب نیز به آن اشاره شد و آن: بخل و حرص مانند حسد گناهانی هستند که ناشی از بدبینی به خداوندند. زیرا اگر کسی که به خدا برای رساندن روزی خود در آینده ایمان دارد و روزی امروز را نیز در اختیار دارد حرص برای چه میزند؟ یا وقتی کسی اضافه بر نیاز خود دارد برای چه نباید انفاق کند در راه حق؟ غیر از این است که این فرد در نگرش خود نسبت به خدا دچار نوعی ایراد شده ؟
و در نکته ی آخر در این بخش نیز باید این را توجه کرد که بخشش نباید با کراهت همراه باشد و اگر هم قلبا کراهت داریم بروز نداده و سعی در گوارا نشان دادن این امر داشته باشیم که این خود تمرینی است برای بخشش.(البته با توجه به این نکته که بخشش و خود را سخی نشان دادن برای ریا نباشد و به این نیت باشد که خدا صفت بخل را از ماریشه کن و بخشش را برای ما گوارا و ملکه گرداند.)
عجب و تکبّر:
از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگی به ستایش و چربزبانیهای دیگران، پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصتهای شیطان است برای تاختن تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود ساز...
یکی از مهمترین لحظه هایی که موجب نابودی عمل ما میشود همان لحظه ای است که انسان از عمل خود خوشش بیاید و فکر کند که به به چه عملی ...! و این لحظه لحظه ای است که ممکن است انسان را به هلاکت برساند، نابود شدن عمل که جای خود دارد. زیرا در این لحظه انسان برای خود چیزی مستقل از خدا قائل شده است و الّا با کمی تفکر متوجه این نکته خواهد شد که هر چه که داشته (از ابزار های انجام این عمل تا توفیق آن) از آن خدا بوده و همو وی را در این عمل موفق گردانیده.
پس باید نهایت تلاش خود را از دوری از این رذیلت اخلاقی که شاید از بدترین رذیلت ها باشد بکنیم و یکی از چیز هایی که باید در راه دوری انجام دهیم دوری از آدم های چاپلوس است که مارا به این مرداب هولناک سوق داده و باعث غرق شدن ما میشوند.
خشم و غضب:
آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست، به کار برگمار. اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند. به ناتوانان، مهربان و بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیزد و نرمیشان برجای ننشاند...
..هرگز به خشمی، که از آن، امکان رهایی هست، مشتاب ..
..به هنگام خشمخویشتندار باش و از شدت تندی و تیزی خود بکاه و دست به روی کس بر مدار و سخن زشتبر زبان میاور و از اینهمه، خود را در امان دار باز ایستادن از دشنامگویی و بهتاخیرافکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به دستت آید، و تو بر خودمسلط نشوی مگر آنگاه که بیشتر همت یاد بازگشت بهسوی پروردگارت شود..
الله اکبر! زبان قاصر است از ادای این جملات و توضیح آنها...هرگز به خشمی که از آن امکان رهایی هست مشتاب..همه ی خشمگین شده ایم و گاهی نیز این خشم ما باعث شده کاری انجام دهیم که از نتیجه ی آن ناراضی بوده باشیم ولی اگر در هنگام عصبانیت به این نکته توجه کنیم که میتوانیم هر کاری را که الآن میخواهیم انجام دهیم بعد فرو رفتن خشم خود انجان دهیم باعث میشود که تصمیم سریع که بعدا پشیمانی به بار بیاورد نگیریم! نکته ی دیگر که بسیار مهم است حضرت بعد از توصیه به اینکه سعی کن بر خشم خود مسلط شوی و از هزگونه حرف و اقدامی در هنگام عصبانیت پرهیز کن این نکته را نیز بیان میکند که تو نمیتوانی از خشمت رهایی یابی مگر اینکه به خو بادآوری کنی که روزی به سوی پروردگارت باز خواهی گشت، و شاید این بهترین راه باشد برای دوری از غضب بیجا و یا کارهایی که ممکن است بر اثر غضب خود انجام دهیم. که همواره یاد کنیم مرگ را و صحنه ی قیامت را که ممکن و تصور این نکته که ممکن است پروردگار نیز بر ما خشم گیرد ...و شاید این راهی باشد برای این که رضایت خدا را نیز بدست آوریم که در موقع سختی و روز جزا بر ما رحم کند . البته در آنجا که در باره ی فرماندهان سخن میگوید این نکته هم حائز اهمیت است که اعزة علی الکافرین اذلة علی المومنین باید باشیم؛ ولی متاسفانه بعضی از ما بر عکسیم هر گاه که به کسی زورمان برسد به او ظلم میکنیم و اگر از ما قوی تر باشد در مقابل وی فروتنی پیشه میکنیم که این خود از بدترین اخلاقهاست.
در نهایت باید اشاره کنم که این خطبه در اوج معنا و بلاغت خود دریایی است از اقیانوس بیکران علی(ع) که بسیار جای کار دارد و این یادداشت تنها جهت تنبیه و اگاهی وجود چنین گنجینه ی ارزشمندی نگارش شد.
و من الله توفیق